جلوه های معلّمی استاد شهید مرتضی مطهری
نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
نماد تکریم معلم
روز معلم نماد احترامی است که اسلام، پیشوایان دین و انقلاب اسلامی برای دانش آموز و معلم قایل اند. این سنت اجتماعی - فرهنگی پسندیده است که دست کم در یک روز از سال و گاه، در یک هفته، توجه آحاد جامعه و مراکز علمی و نهادهای کشور را به سوی این موضوع جلب می کند. انسان به طور طبیعی، درمعرض فراموشی است و این نامگذاری ها عنوانی را در اندیشه ها زنده می کند مردم از آثار و برکات آن بهره مند می شوند.در فرهنگ اسلامی، نام معلم جایگاهی بس والا دارد و در درجه ی نخست، خدای متعال این ویژگی را به خویش اختصاص داده است؛ آنجا که می فرماید: اقرَا وَ رَبُّک الاکرَمُ الَّذی عَلَّمَ بِالقَلَمِ عَلَّمَ الانسانَ ما لَم یعلَم؛ (1) «بخوان و پروردگارت ارجمندترین است؛ خدایی که با قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را می دانست، بیاموخت» یا الرَّحمَنُ عَلَّمَ القُرآنَ (2) فاعل علِّم خداست؛ پروردگاری که به انسان آموخت آنچه را نمی دانست؛ یعنی منشا همه ی دانسته های ما حق تعالی است. اوست که زمینه ی دانش و معرفت را برایمان فراهم کرده و برخی امور را به گونه ی مستقیم و بدون واسطه به ما آموخته است. همه می دانیم که روزی ما دست خداست؛ انّ الله هو الرزّاق؛ ولی این روزی ها از راه اسباب و ادواتی به ما می رسد؛ خورشید می تابد؛ آب دریا گرم می شود؛ بخار می گردد؛ ابر تشکیل می شود و سپس باران می بارد و موجب رویش دانه ها می شود و بدین سان، غلات، حبوبات و میوه ها به دست ما می رسد:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
کسی که می خواهد نانی به کف آورد، باید زحمت بکشد تا بهای آن را به دست آورد. اینها یک جور روزی است که از راه های گوناگون و پس از پیمودن مراحلی طبیعی و اکتسابی، به ما اختصاص می یابد؛ اما یک بار، خداوند برای مریم، وقتی دراتاقش سرگرم عبادت بود، روزی فرستاد. همچنین حضرت عیسی، به تقاضای حواریون، ازخدا خواست یک سفره آسمانی نازل کند تا آنها از آن برکت تناول کنند و دعایش برآورده شد.
در زمینه ی علم و معرفت نیز این گونه است؛ انسان با استاد یا کتاب، مطالبی را می آموزد که شخصی دیگر آن را تدوین یا ابداع کرده است. البته چگونگی فراگیری، به ظاهر وابسته به استاد و دانشمندان علوم معارف است؛ ولی خداوند این ظرفیت، توانایی و خلاقیت را در ذهن و نهاد آنان به ودیعه نهاده تا دراختیار تشنگان دانش قرار دهند؛ ولی گاه خداوند بدون واسطه، برخی را دانشور و صاحب معلومات می سازد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نه درسی خواند و نه چیزی می نوشت. قران می فرماید: وَما کُنتَ تَتلُو مِن قَبلِهِ مِن کتابٍ و لا تَخُطُّهُ بِیمیِنِک اِذاً لارتابَش المُبطِلُونَ؛ (3) «تو پیش از قرآن، هیچ کتابی را نمی خواندی و به دست خویش، کتابی نمی نوشتی. اگر چنان بود، اهل باطل به شک می افتادند».
بنابراین دانش دو گونه است و معلم هر دو خداست؛ ولی یکی با چندین واسطه، و دیگری بدون واسطه. برخی دانش ها بدون واسطه، موجب سعادت انسان می گردد و برخی دیگر با واسطه. سعادت ها، گاه موقت اند و حداکثر تا زمان مرگ آدمی پایدارند؛ مانند تشکیل خانواده ای خوب، زندگی راحت و محبوبیت اجتماعی. اما سعادتی ارزشمند است که در روح انسان باقی بماند. ایمان به خدا، اعتقاد درست، اندیشه عالی و معرفت و بصیرت عمیق، بدون واسطه سعادت آفرین اند. البته همه ی آنان که برای پیشرفت دانش می کوشند، شایسته احترام اند؛ ولی دانشی که با راه حق و مسیر توحید، نبوت و امامت فاصله دارد و واسطه های زیادی را می پیماید، آسیب زا می شود و ممکن است به جای آنکه جامعه ای را از سعادت، آرامش و امنیت برخوردارسازد، هزاران انسان بی گناه را از بین ببرد؛ مانند اختراع بمب اتم.
این مقدمات بیان شد تا به مسئله ی اصلی بپردازیم؛ چرا سالروز شهادت مطهری روز معلم نامیده شد؟برای اینکه دانش اوبا دیگران تفاوت داشت. معارفی که او از راه تدریس، سخنرانی و نوشتار به آگاهی مردم می رسانید، به طور مستقیم، در سعادت انسان ها موثر بود. او دانسته های خویش را از قرآن و سنت و فرهنگ اهل بیت آموخته بود.
دانشی که مطهری به ما آموخت و با کتاب هایش، همچنان به ما می آموزد، در روح تحول ایجاد می کند، انسان را دین شناس، خدا باور و حق جو می گرداند و به او یاد آور می شود که خویش را برای یک زندگی جاوید مهیا سازد؛ حیاتی بس مهم تر و پایدار تر از زندگی دنیوی. کسی که می خواهد به آن سرای گام نهد، نباید دست خالی باشد و خدای ناکرده، پرونده ای تباه برای خویش تنظیم کند. استاد مطهری به علاقه مندان آموخت که سعادت ابدی آرامش دنیوی را نیز تأمین می کند. بدین سان، چنین شخصیتی که افکار و معارفش تا عمق روح و دل و وجدان ما نفوذ کرده و برایمان سعادتی پایدار و همه جانبه به ارمغان آورده است، حقش بیشتر از معلمان علوم و فنون دنیایی است؛ دانش هایی که به کمک آنها، حداکثر می توانیم دردنیا راحت تر و با آسایش بیشتری زندگی کنیم.
امروزه، حتی دانشمندان غربی اعتراف کرده اند که فناوری ها و محصولات تمدن جدید، چون باایمان، عاطفه و عدالت فاصله دارد، پیامدهایی ناگوار به دنبال آورده است و خانواده ها در کشورهای توسعه یافته ی صنعتی و مدرن، به لحاظ کم رنگ شدن روابط عاطفی، دچار مشکلات بسیاری شده اند. البته اگر این دانش ها با ایمان و خدا باوری همراه شوند، رشد بهتری خواهند کرد و از چنین آفت هایی در امان خواهند بود.
به هر روی، دانش در اسلام، به خودی خود، ارزشمند و شایسته احترام است؛ ولی ارزش تمام علوم و معلمان رشته های علمی، با هم یکسان نیست. شهید مطهری، افزون بر معلمی، مربی هم بود. او در روح وجان انسان ها تأثیر می گذاشت و ایمان آنان را تقویت می کرد و در معاشرت ها و رفت و آمدها، افراد را به حیاط الهی و معنوی فرا می خواند. افراد بسیاری، در اثر ارتباط با او، مسیر زندگی خود را دگرگون کرده اند و در راه تعالی و پیشرفت معنوی گام نهاده اند. بنابراین باید بر پایه ی فرهنگ اسلامی، در ارزش گذاری برای علوم و معلمان دقت کنیم و آفرین بگوییم به کسانی که سالروز شهادت استاد مطهری را روز معلم نامیده اند تا همگان را با نماد معلمی آشنا کنند که نخست، محور معلوماتش دانش خدادادی بی واسطه، یعنی قرآن و سنت است؛
دوم، تأثیر دانش در سعادت انسان، بی واسطه و موجب آسایش و آرامش روحی و روانی و خوشبختی ابدی انسان هاست، و سوم، مربی افراد است. مطلبی که این گونه معلمان می آموزند، تنها انتقال یک مفهوم به ذهن نیست، بلکه در روح و روان تأثیر می گذارد و به زندگی انسان جهت می دهد. با مطالعه کتاب ها و مقالات ایشان، صفا و نورانیتی در وجود خواننده هویدا می شود که دلش می خواهد همنشین خوبان و پاکان شود و کاری کند که ذخیره ای برای آخرتش باشد و به جامعه و مردم خیر برساند. آموزه های اینان، تنها انتقال مفاهیم نیست، بلکه اثری آموزنده، ارزنده و موثر بر روح و روان انسان می نهند و مسیر زندگی خواننده را به سوی خیر، سعادت و قرب الهی سوق می دهد. (4)
یک درس آموزنده
شهید مطهری در یکی از سفرهایش به عتبات، با یکی از بندگان شایسته خدا ملاقاتی داشت و درباره ی نماز، حضور قلب و خشوع در حال نماز، سخن به میان آورده بود. واز آن مرد بزرگ، یک توصیه ی اخلاقی یا دستورالعمل برای افزایش حضور قلب در نماز درخواست کرده بود، آن مرد بزرگ از ایشان پرسیده بود: شما برای حضور قلب در نماز، چه می کنید؟مرحوم آقای مطهری پاسخ داده بودند: عالمان و بزرگان توصیه می کنند برای افزایش توجه و حضور قلب در نماز، هر آیه ای که می خوانید یا هر ذکری که برزبان جاری می سازید، در آغاز، معنایش را تصور کنید و همراه این توجه، آیه را بخوانید و ذکر بگویید.آن بزرگ فرموده بود: شما در نماز، به مفاهیم توجه دارید، یعنی به معانی که در ذهن شما شکل می گیرد، پس چه وقت به خداوند توجه می کنید؟! ما که توفیق همین را هم نداریم؛ ولی شهید مطهری که این توفیق را داشت، از آن سؤال دریافت که چقدر عقب است؛ عمری زحمت کشیده و تمرین کرده بود تا بتواند به معانی و مفاهیم توجه کند، اما توجه به مفاهیم ذهنی تا توجه به خدای متعال خیلی فرق دارد!
شهید مطهری در زمره ی استادانی بود که همت والایی داشتند. اوبه لحاظ قیافه ی فیزیکی با امثال من و شما تفاوت چندانی نداشت؛ ولی به لحاظ مراتب ایمان، معرفت و قرب خدا، بسیار با ما متفاوت بود. اگر بخواهیم به راستی مبلغ دین، مروج قرآن و نشر دهنده ی فرهنگ اهل بیت باشیم، باید محکمات قرآن را که همه می فهمند و نیازی به تفسیر، تبیین، تاویلات متون و... ندارند، درست به کار گیریم.(5)
در حوزه و دانشگاه
وقتی در سال 1331 شمسی به قم آمدم، سطوح عالی کفایه و مانند آن را می خواندم و استاد مطهری همان سال از قم به تهران رفته بود. آشنایی بنده با شهید مطهری بیشتر در زمینه ی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و حواشی او بر آن شکل گرفته بود. این اثر تازه به چاپ رسیده و مورد توجه طلاب جوان قرار گرفته بود.علاقه ی ما به استاد از همین جا آغاز شد و پس از آشنایی ورفت و آمد با علامه طباطبایی، استاد مطهری را نیز در آنجا ملاقات می کردیم. وی گاه در مباحثه های گوناگون یا جلسات شب های پنج شنبه و جمعه شرکت می کرد. در سال های نخست، البته ارتباط زیادی برقرار نشد؛ به دلیل اینکه بیشتر فرصت آن شهید در دانشگاه سپری می شد و ما نیز سرگرم تحصیل در حوزه بودیم. از هنگام آغاز نهضت روحانیت، به رهبری امام خمینی قدس سره که حرکت های اجتماعی و سیاسی در حوزه و دانشگاه و سایر قشرهای مردم شکل گرفت، ارتباط ما با شهید مطهری بیشتر شد. گاه، در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و موضوعات دینی، نشست هایی داشتیم و از رهنمودها تجربیات آن اندیشمند وارسته بهره می گرفتیم و این تا زمان شهادت وی ادامه داشت.
شهید مطهری، به اقتضای روحانی بودنش، علاقه مندان را در حوزه، دانشگاه و جامعه، با مسائل دینی و پرورش های مذهبی آگاه می ساخت؛ معارف دینی را تبیین می کرد؛ و به موازات این حرکت اعتقادی - تربیتی، از فرهنگ اسلامی، در برابر یورش های فرهنگی دفاع می کرد. وی در فعالیت های سیاسی و اجتماعی نیز حضوری فعال داشت؛ ولی در درجه ی نخست، کارشناس دین بود. سخنرانی در مجامع دینی و نشست های خصوصی، تدریس در دانشگاه وحوزه،(6) همه و همه، به دلیل اهتمام بسیار او به نشر فرهنگ اسلام و دفاع از مبانی آن بود. به حق، باید گفت مطهری از معدود افرادی است که ضرورت این موضوع را به خوبی دریافت و با تمام وجود، برای پیشرفت آن کوشید.(7)
استاد فلسفه
برای بررسی نقش استاد شهید مرتضی مطهری در فلسفه نوین اسلامی، باید به وضع فلسفه در کشورهای اسلامی و به ویژه ایران، پیش از فعالیت های علمی ایشان و پس از آن، نگاهی اجمالی بیفکنیم تا تفاوت حاصل شده و تأثیر او در این تحول، روشن گردد.با تأسف باید گفت، فلسفه در جوامع اسلامی، چنان که باید رشد نکرده بود و نزدیک سه قرن پیاپی، یعنی از زمان ملا صدرا به بعد، حکمت اسلامی راه رکود می پیمود. اکنون در پی آن نیستیم که عوامل تنزل فکری و علمی را توضیح دهیم؛ ولی به دلیل این واقعیت اسف بار، نیازهای فلسفی معاصر پاسخ داده نمی شد. از آغاز پیدایش فلسفه در میان مسلمانان، باروری این شاخه از دانش به دست مشاهیر اسلامی صورت گرفت که از سرچشمه های قرآن و عترت بهره گرفته بودند و مباحث اعتقادی، همواره به کمک این براهین فلسفی تبیین، و اشکالات پاسخ داده می شد. شهید مطهری در برخی نوشته های خویش، به این نکته اشاره کرده است که متکلمان مسلمان چه نقش مهمی در پیشبرد فلسفه ی اسلامی ایفا کرده اند.
حق نیز همین است؛ زیرا مردمی که به باورهای خویش اهمیت می دهند و می دانند همه چیز در پرتو اعتقاد شکل می گیرد، باید می کوشیدند فلسفه را در خدمت به بنیان های عقیدتی به کار گیرند. متأسفانه در قرون اخیر، این کار انجام نشد. با تشریف فرمایی علامه طباطبایی رحمه الله به قم، ایشان به این خلا در حوزه علمیه پی برد و با ژرف نگری و دوراندیشی، وظیفه ی الهی خویش دانست که مباحث فلسفی را برای بیان مباحث کلامی و اعتقادی به کار گیرد. وی به دفاع ازعقاید اسلامی و جهان بینی الهی و پاسخگویی به شبهات مکتب های بشری همت گماشت و افرادی چون شهید مطهری را برای این برنامه تربیت کرد.
به راستی آن شهید ژرف نگر بهترین بهره ها را دراین شاخه از علوم اسلامی، از محضر علامه برد و حتی در همان قدم های نخستین، مددکار علامه بود و در شکوفایی این نهال پربار، سهم به سزایی داشت. نمونه این فعالیت و نتیجه اش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم است(8) که پاورقی های محققانه و روشنگرانه مطهری که بسیار بیشتر از حجم متن کتاب است، درک مطالب آن را آسان ساخته است.
مطهری اشتیاق بسیار به پیشرفت این کار، یعنی تحول فلسفه اسلامی برای پاسخگویی به مشکلات فکری و کلامی داشت و در این زمینه، احساس مسئولیت می کرد و از هیچ تلاشی رویگردان نبود؛ زیرا می خواست این مباحث ژرف و پیچیده آن چنان روشن شود که طبقات میانه جامعه بتوانند از آنها بهره گیرند. این کتاب که نگارش متن و پاورقی های آن از سال 1331 شمسی آغاز شد، همچنان از بهترین آثار برای پاسخگویی به شبهه های مادی گرایان است. البته این نخستین اثر بود و آنان که صلاحیت کار را داشتند، محصول خوبی عرضه کردند.
اکنون لازم است افرادی تواناو مسلط بکوشند این کتاب را تکمیل کنند. هر وقت احساس کنیم کاری پایان یافته و نیاز بر طرف شده، ابتدای رکورد، جمود و خمودی است. هیچ گاه نباید مسائل فلسفه اسلامی، به ویژه در زمینه ی پاسخگویی به شبهه های افراد و مکاتب گوناگون را پایان یافته بدانیم، بلکه همواره باید در این اندیشه باشیم که این کار را بارورتر کنیم و قدم های بلندتر و استوارتری در این راستا برداریم.(9)
پیشگام احیای حکمت اسلامی
آری؛ مهم ترین بُعد شخصیت استاد مطهری، بعد فلسفی ایشان بود و در این راه زحماتی بسیار کشید. او هم از جهت تحصیل و هم به لحاظ تدریس و تحقیق، در پیدایش، احیا، شکوفایی و گسترش این رشته از معارف اسلامی در سطوح گوناگون، نقش ارزنده ای را عهده دار بود. برای اینکه ارزش تلاش این متفکر را در این راستا درک کنیم، باید توضیحی دهیم:اصولاً فلسفه در همه جوامع دانشی دشوار شناخته شده است؛ یعنی دارای مفاهیم دقیق و ظریفی است که تمامی افراد به آسانی نمی توانند درک کنند و فهم درست آن به ذوق و استعدادی ویژه نیاز دارد. همین جهت کافی است تا جویندگان فلسفه کم شوند و شماری اندک در پی فراگیری آن باشند؛ در بین همین افراد نیز شمار افرادی که می خواهند مباحث آن را ژرف یابی کنند، بسیار ناچیز است.
نکته دیگر اینکه بیش از هر علم دیگر، واژه های مشترک و مشابه در فلسفه وجود دارد؛ به طوری که امکان دارد یک لفظ با معانی مختلفی به کار رود که حتی در ظاهر امر بین آنها تضاد باشد و درنقطه مقابل هم قرار گیرند. این مطالب که هر مفهومی حکم ویژه ای دارد، برای کسانی که از مباحث حکمت آگاهی درستی ندارند، چنین توهمی را به وجود می آورد که بین کلمات فیلسوفان تناقض وجود دارد و در جایی، برای اثبات مفهومی از اصطلاحی استفاده می کنند، اما در عرصه دیگر آن را نقض می نمایند. اتفاقاً این توهم از قرون پیش، برای اشخاص بزرگی چون غزالی به وجود آمده بود. او حتی کتابی به نام تهافت الفلاسفه (10) را به نگارش در آورده، که به زعم خودش تناقض گفته های فیلسوفان را درآن تدوین کرده است.
از سوی دیگر، این تشابه اصلاحات موجب می شود کسانی که به معنای دقیق فلسفی این مفاهیم آشنا نیستند، آنها را بر مبنای عرفی اش حمل، و خیال کنند این کلمات همان معنای رایج عرفی را در فلسفه دارد؛ و آن وقت نتیجه بگیرند فلان مطلب فلسفی با دیانت و مباحث اعتقادی و کلامی مخالفت دارد. این اشتراک اصطلاحات موجب می شود بسیاری از افراد متعهد نیز چنین برداشت نمایند که مطالب فلسفی با مبانی دینی در تباین است و با یک تردید و حتی بدبینی به فلسفه بنگرند و این گونه نگرش از رویکرد عده ای دیگر به فلسفه می کاهد.
به علاوه این علم همچون دانش های دیگر مراحل مختلفی را گذرانیده است و مکتب های گوناگونی داشته و دارد. بنابراین مسائل فلسفی از دیدگاه مکاتب مختلف، راه های گوناگون و پاسخ های متفاوت خواهد داشت و تعدد نظریات به طور طبیعی در نظر عده ای، برخی را غیر صحیح و نادرست جلوه می دهد. البته آرای باطل هم در بین دیدگاه های گوناگون دیده می شود. این روند و وجود اختلاف نظرهای بسیار، برای عده ای این نتیجه گیری را به وجود می آورد که اصولاً مسائل فلسفی به طور یقینی قابل حل نخواهند بود؛ پس چرا ما بیهوده و بی جهت وقت خودمان را صرف این مسائل لاینحل کنیم. این هم وجه دیگری است که مشتریان معلومات فلسفی را کاهش می دهد.
نکته دیگر اینکه در اروپا پس از رنسانس، علوم تجربی کم کم رواج بیشتری یافت و باعث پیدایش اختراعات، فناوری و صنایعی شد که در زندگی انسان دها تحولی چشمگیر به وجود آورد و برای بهبود رفاه فردی و اجتماعی و موثر بود. این مسئله موجب شد که توجه دانشمندان به علوم طبیعی معطوف شود و چنین استنتاجی شکل گیرد که علوم فلسفی به اصطلاح تجریدی و انتزاعی هستند و قابل تجربه و محک زنی نمی باشند. بنابراین در اثر گسترش علوم طبیعی، بسیاری از آثار فیلسوفان سابق باطل شد. برای نمونه وقتی نظریه افلاک نه گانه -در فلکیات قدیم مطرح بود که زمین مرکز عالم است و خورشید به دورآن می چرخد -باطل شد، افرادی فکر کردند دیگر آرای فلسفی هم به همین نحو و غیر قابل اعتماد است. این عامل نیز از گرایش به فلسفه کاست.
در دوران اخیر مکتب های مادی که مایه های فلسفی محکم و استواری نداشتند و بیشتر در زمینه های سیاسی و اجتماعی کار می کردند، برای آنکه حریف خود را خلع سلاح کنند و حریف در میدان نبرد ایدئولوژیک دست خالی باشد، تبلیغاتی به راه انداختند که اساساً فلسفه یک عامل رکود و بی تحرکی است و با تلاش های مبارزاتی و قیام های مردمی و جنبش های خودجوش مناسبتی ندارد و کسانی که می خواهند در عرصه های سیاسی و مبارزه با استکبار و استبداد گام بردارند باید فلسفه را به کناری نهند.
متأسفانه این تبلیغات در قشر وسیعی از جامعه ما اثر گذاشت و حتی گویندگان و نویسندگان دلسوز و متعهدی که واقعاً می خواستند برای اسلام و تقویت نهضت اسلامی کار کنند، نا آگاهانه در گفته ها و نوشته های خویش، گاه و بی گاه به فلسفه حمله کردند؛ ولی کسانی در این میان بودند که چون صخره های استواری در برابر این توفان ها ایستادند و باور داشتند که فلسفه برای تبیین مباحث کلامی و اثبات بنیان های اعتقادی و دفاع از باورهای دینی و الهی ضرورت دارد. با توجه به این مشکلات بسیار، اهمیت نقش آن کسانی که در این شرایط آشفته و طاقت فرسا اقدام به احیای فلسفه اسلامی کردند، روشن می شود.
اینها، تیرهای اتهامات و حتی ملامت ها و سرزنش های دوستان وآشنایان را به جان و دل پذیرا شدند (11) و فلسفه را از سقوط و ویرانی نجات دادند. از جمله این افراد که در خط مقدم قرار گرفت و به چنین عرصه ی آشفته ای گام نهاد تا ابهام ها را بزداید و اوضاع را در این جهت مهیا سازد و برهان های فلسفی را برای تقویت مبانی دینی به کار گیرد، شهید آیت الله مطهری بود.
ایشان مطالعات وسیع، دقت فکری، ریزبینی و موشکافی در حل مسائل فلسفی وبه کارگیری این دانش در گره گشایی از معضلات کلامی و پاسخ به پرسش های فکری و اعتقادی داشت. در واقع می توان او را پیش گام پرتلاش احیای فلسفه ی اسلامی نامید.
شهید مطهری به خوبی درک کرده بود که اگر مسائل فلسفی و به طور کلی معارف دینی در فضای حوزه ها محدود بماند، دیریا زود جامعه با یک خلا فکری و ایدئولوژیک روبه رو می شود و به همین دلیل کوشید دانشجویان، به ویژه آنهایی را که در آینده نقش مهمی عهده دار خواهند بود، با این مسائل آشنا کند و نسل تحصیل کرده را با تشویق و برخودهای صمیمی به سوی تفکر اسلامی راغب سازد. (12)
فهم پذیر کردن فلسفه
شهید مطهری علاوه بر آنکه برای احیای فلسفه ی اسلامی در حوزه و دانشگاه کوشش فراوانی کرد، کوشید در چگونگی مباحث، تحولاتی پدید آورد و با بیانی قابل فهم، پیچیدگی های مباحث را برطرف کند و فلسفه را از آن شیوه های قدیمی به قالب های بدیع و ابتکاری منتقل سازد؛ یعنی محتوا همان بود که علمای سلف و مشاهیر گذشته مطرح کرده اند، ولی وی و استادش علامه طباطبایی به تدریس فلسفه سنتی بسنده نکردند، بلکه با همکاری عده ای دیگر از اهل فضل، حکمت اسلامی را در یک قالب جدید و طرحی نو عرضه کردند که متناسب با نیازهای عصر و پاسخگوی شبهات مادی گرایان و اهل الحاد بود. باید اعتراف کرد که شهید مطهری فلسفه اسلامی را وارد مرحله ی نوینی کرد. این تلاش در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و سایر دروس و نوشته های مطهری که به حکمت و فلسفه اختصاص دارد قابل مشاهده است.در آثار وی شکل و شیوه عرضه مطالب با آن روش های سنتی تفاوتی آشکار دارد؛ به گونه ای که برای خواننده قابل استفاده است و به خوبی می تواند از محتویات آنها سر در بیاورد؛ البته خواننده ای که زمینه ای دراین باره داشته و ظرفیت های لازم برای فهم مباحث فکری و حکمی را به دست آورده باشد. علاوه بر شیوه ی نوین و تلاش برای ساده نویسی و قابل فهم کردن مضامین، برخی مسائل در آثار این شهید مطرح شده که قبلا در کتاب های فلسفی مطرح نبوده است؛ برای نمونه مفاهیم اعتباری برای نخستین بار در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم طرح شده است. از اینها که بگذریم شهید مطهری بر خلاف سبک قدما، موضوعات فلسفی را به زبان عربی تدوین نکرده که تنها عده ای خاص از آن استفاده کنند؛ یعنی حتی المقدور کوشیده برای طرح مطالب اززبان فارسی سلیس و روان بهره گیرد تا شمار بیشتری از خوانندگان بتوانند از آن بهره ببرند.
این نیز گامی است برای بیرون آوردن فلسفه از حوزه محدود و محصور متخصصین و فیلسوفان و گسترش این بخش ازعلوم اسلامی در سطح جامعه. و به همین دلیل نسل جوان علاقه مند به موضوعات فلسفی به راحتی می تواند به این نوشته ها مراجعه، و نیازخویش را با مطالعه آنها برآورده کند. هرچقدر که زمان می گذرد، اهمیت نوشته های شهید مطهری برای دانش پژوهان حوزه و دانشگاه روشن تر می شود و بیشتر و بهتر از این کتاب ها استقبال می کنند و برای بهتر شناختن حقایق اسلام و مجهز شدن به سلاح های فکری و مهیا شدن برای دفاع از اعتقادات، محصولات استاد مطهری را ماخذ و مرجع آگاهی های خود قرار می دهند. (13)
پینوشتها:
1. علق (96)، 3-5.
2. الرحمن (55)، 1-2.
3. عنکبوت (29)، 48.
4. سخنرانی در جمع گروهی از کادر نیروی دریایی سپاه، (1385/2/12).
5. سخنرانی در جمع طلاب سپاه و بسیج کرمانشاه،
6. در سال 1331 شمسی شهید مطهری در حالی که مدرسی مشهور به حساب می آمد، به تهران هجرت کرد و به محض ورود به این شهر، در مدرسه ی مروی آموزش فلسفه ی اسلامی را به شکل تطبیقی و مقایسه ای برای جویندگان حکمت و حقیقت آغاز کرد. در سال 1333 از طرف دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) یک فراخوانی برای استخدام دانشیار در رشته ی معقول صورت گرفت که مطهری آمادگی خود را برای این وظیفه اعلام داشت و مدتی به صورت آزمایشی مشغول کار شد، که به دلیل قدرت علمی و تسلط بر روش های آموزشی و تربیتی و بیان جذاب، تلاش وی مورد توجه دانشگاه قرار گرفت. از بیستم آبان 1334 این فعالیت را به طور رسمی ادامه داد و حدود بیست سال به نورافشانی در این سنگر علمی و آموزشی پرداخت. یاد آور می شود شهید مطهری در دانشکده الهیات و معارف اسلامی در دوره های کارشناسی و دکترا، کلیات علوم انسانی (منطق، فلسفه، کلام، عرفان، اصول فقه، فقه و حکمت عملی) فلسفه (شرح منظومه، الهیات شفا، مقاصد الفلاسفه غزالی، تاریخ فلسفه، تاریخ مجادلات اسلامی و روابط فلسفه و عرفان) تدریس می نمود. همچنین ایشان جلسات هفتگی تفسیر قرآن در سال 1352 در دانشگاه صنعتی شریف داشت. در دانشگاه های تبریز، مشهد، ارومیه، شیراز، کرمان و آبادان هم به نور افشانی پرداخت و سخنرانی های جذابش در این مراکز مورد استقبال دانشجویان و استادان قرار گرفت. همچنین ایشان از یازدهم آذر 1350 به سمت مدیریت گروه آموزشی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران منصوب شد که تا دو سال این مسئولیت را عهده دار بود.
استاد مطهری علاوه بر آنکه دروس اصولی، فقهی و فلسفی را در حوزه با دیگرطلاب مباحثه می کرد، خود حوزه ی تدریس داشت و مُطوّل، شرح مطالع، کشف المراد، رسایل، کفایه، مکاسب، شرح منظومه و اسفار را به علاقه مندان درس می داد.
مطهری بنا به توصیه امام خمینی رحمه الله از سال 1351 تا 1357، هفته ای دو روز به قم می رفت و در حوزه ی علمیه این شهر دروسی چون شناخت عصر علیت، فلسفه ی هگل، معارف قرآن، مارکس و مارکسیسم، منظومه، نجات و اسفار تدریس می نمود. در این ایام عشق، صفا، بی پیرایگی و بی تکلفی ایشان برای همه شاگردان درس بود. در همان زمانی که استادان با سابقه دانشگاه، با التماس در کلاس درس وی شرکت می کردند، او به حکم وظیفه به قم می رفت؛ خودروی شخصی نداشت؛ و کسی هم وی را به مقصد نمی رسانید؛ یعنی راننده ویژه نداشت؛ خود تا میدان شوش می رفت و از آنجا با اتوبوس به قم عزیمت می کرد و این ویژگی وقت زیادی را از ایشان صرف می نمود (گلی زواره).
7. مصاحبه با استاد مصباح به مناسبت فرارسیدن دهمین سالگرد شهادت آیت الله مطهری، اردیبهشت 1369.
8. نخستین جلد از این مجموعه در سال 1332 چاپ شد که مورد استقبال علاقه مندان قرار گرفت. سال بعد جلد دوم به حیله ی طبع آراسته شد و جلد سوم در سال 1335 شمسی به طبع رسید. در سال 1350 جلد پنجم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقاله چهاردهم) با عنوان خدای جهان و جهان، با مقدمه و پاورقی های شهید مطهری در اختیار علاقه مندان قرار گرفت. علت تاخیر در انتشار جلد چهارم را باید در دقت های هوشیارانه مطهری جست و جو کرد. آن معلم بزرگ زمانی مطلبی را به نگارش در می آورد که همه ی ابعاد و جوانب قضیه را بارها ارزیابی کرده باشد و ابهامی در کار نباشد. علامه طباطبایی می گوید: «در رساله ای به نام قوه و فعل (از جلد چهارم) آن قدر ایشان شوق داشت که بنده را وادار کرد به تهران بروم و یک هفته در منزلشان ماندم تا این موضوع را حل کردیم؛ در عین حال اخیراً خودش هم صاحب نظر بود».
9. مصاحبه ی حجت الاسلام محمدی عراقی با دکتر احمدی و مصباح یزدی درباره ی شخصیت مطهری.
10. تهافت الفلاسفه یعنی تناقض گویی فیلسوفان و معنای تشویش در ادعاها را هم می رساند. این کتاب شامل چهار مقدمه، بیست مسئله و یک خاتمه است. غزالی در کتاب المنقذ من الضلال و الموصل الی ذی العزة و الجلال اعتراف کرده است که از شک شروع کرده و به شناخت رسیده است.
11. امام خمینی رحمه الله با چنین تنگناهایی مواجه بودند، چنانچه اشاره کرده اند: «خون دلی که پدر پیرتان از این دسته ی متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخوره است. در مدرسه ی فیضیه فرزند خردسالم، مصطفی، از کوزه ای آب نوشید؛ کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت وضع روحانیت، حوزه ها وضع کلیساهای قرون وسطا می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود».
علامه طباطبایی در چنین فضای آشفته ای، وقتی نیاز را تشخیص داد ابتدا در منزل خود برای شماری از فاضلان تدریس فلسفه را آغاز کرد و کم کم آن را به داخل حوزه آورد. آن مفسر عالی قدر در مسجد سلماسی، درس فلسفه (اسفار) تدریس می کرد که بر مذاق برخی خوش نیامد و برای تعطیل کردن درسش تلاش های بسیاری صورت گرفت. رشک ورزان، آتش حسد و بدبینی را شعله ور ساختند و برای جلوگیری از این حرکت از مرجع عالی قدرِ وقت، آیت الله بروجردی خواستن درس علامه را تعطیل کنند. آن فقیه فرزانه به علامه پیغام داد درس را محدود نماید و این تقاضا به دلیل فشارهای شدید گروهی سطحی نگر و اهل جمود صورت گرفت. علامه برای زعیم حوزه نوشت: «این درس را وظیفه شرعی می دانم و برای تأمین نیازهای ضروری جامعه می گویم، ولی مخالفت با شما را که رهبر جامعه هستید جایز نمی دانم». آیت الله بروجردی توسط خادم خود به علامه رسانید: «هرگونه می دانید عمل کنید؛ ما هم در زمان جوانی در حوزه ی اصفهان نزد جهانگیر خان قشقایی اسفار می خواندیم، ولی مخفیانه به درس ایشان می رفتیم». با این برنامه، آن مرجع بزرگ درس فلسفه ی علامه را تأیید کرد، ولی به دلیل برخی مسائل از وی خواست چنین درس هایی را همگانی نکند. علامه پذیرفت و با تشکیل جلسات ویژه، با شاگردانی برجسته چون علامه شهید مطهری به احیای فلسفه اسلامی پرداخت و نقد و بررسی فلسفه های غربی و مادی گرایی را به طور جدی پی گرفت و موفق شد با اخلاص، اهتمام فوق العاده و توانایی علمی، تحولی شگرف در این عرصه به وجود آورد. شهید مطهری در این حرکت با برکت، پربار و ماندگار سهمی وافر داشت و از این رهگذر راه صحیح استدلال عقلی و دفاع از جهان بینی و اعتقادات اسلامی را به فراگیران آموزش داد (گلی زواره).
12. سخنرانی درباره شخصیت استاد فرزانه، مرتضی مطهری.
13. مصاحبه ی رادیویی به مناسبت سالگرد شهادت استاد آیت الله مطهری.
منبع مقاله: مصباح یزدی، محمد تقی، (1388) آفتاب مطهر؛ زندگی، اندیشه و خدمات علمی و فرهنگی علامه شهید، آیت الله مرتضی مطهری، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}